بیشتر انسان ها خواهان آزادی گفتار و آزادی نگرش اند ، اما چیزی شایسته گفتن و نوشتن ندارند.
مرگ چیزی را دگرگون می کند مگر نقاب های پوشاننده چهر های ما را.
برخی می پندارند که به آن ها چشمک می زنم، حال آن که چشمانم را می بندم تا ریختشان را نبینم.
چه سخت است زندگی کسی که مهر را می جوید، اما شهوت دریافت می دارد!.
با آرایش فرد زشتی اش را جلوه می دهد.
ازدواج یا مردن است یا زندگی یافتن . و در میانه این ها جایی ندارد.
به راستی گسترده ترین فاصله ها آن است که میان رویا و بیداری شما یافت می شود، میان آنچه کردار ناب است و انچه تنها یک آرزوست.
اندوه سایه خداوندی است که در دل بد کاران جای نمی گیرد. اگر اندوه می توانست سخن گوید ، نشان می داد که از شادمانی ترانه خواندن شیرین تر است.
اگر خواهان دیدن دره ها هستی ، بالا رو تا به قله رسی. و اگر خواهان دیدن قله ها هستی، به میان ابر ها برخیز اما اگر خواستی ابر ها را دریابی ، چشمانت را فرو بند، و به مرافبه نشین.
زندگی جز خوابی آشفته از خیال و بر انگیخته از خواهش ها نیست
زندگی هر بامداد و هر روز بر هر دو گونه ما بوسه می زند ، اما شامگاه و شب که فرا رسید ، به کار هامان می خندد.
سخت است زندگی ، برای کسی که آرزوی مرگ دارد ، اما بهر دلبندانش می زید.
شگفتا در میان انسان ها جانیانی یافت می شود که هرگز کسی را نکشته اند، دزدانی که هرگز دزدی نکرده اند، و دروغ گویانی که جز به راستی بر زبان نیاورده اند.
وحشی گرسنه دست دراز کرده از درخت میوه می کند و می خورد. اما شهروند گرسنه ی جامعه ی متمدن میوه اش را از کسی می خرد که خود از کس دیگری خریده و او هم ان را از کسی که از درخت چیده خریده است.
زمانی که رنج خویش را در زمین شکیبایی کاشتم ، میوه شادمانی به بار آورد.
هرگز ناتوان نبوده ام جز در برابر کسی که از من پرسید: تو کیستی؟
کسی را که با او خندیده ای ، فراموش می کنی ، اما کسی را که با او گریسته ای ، هرگز از یاد نخواهی برد.
همه ما زندانی ایم ، اما برخی در زندان های روزنه دار و برخی دیگر ، درزندان های بی روزنه.